کاش باشی

...

دارم از دست می رم نرم و آروم

چقد تقدیر من دلگیر و سرده

دارم می بوسن اروم دست مرگو

ببین گرمای تو با من چه کرده

نباشی زندپگی سلوله مرگه

چه ارزش داره این زندون بی مرز

یه زندونی که دورش رو گرفته

علف های سیاه و زرد و تن هرز

از اول مال این قصه نبودم

منو طردم کن از این حس نمناک

نفسگیر هوای گرم این شهر

درو کن ریشه ی این حس نمناک

...

رویا سلیمی

20/11/92

نه کابوسه نه یک رویا....اره بیداریه محضه
دیدی با صدات حتی...دیگه قلبم نمی لرزه

دلم درگیر عشقت نیس...دیگه بارونی نیس حسم
همش سوء تفاهم بود...دیگه همراه تو نیستم

ازت دل کندم و اما...چقد سخت بود فراموشی
واست رفتن چه آسون بود...حالا با کی هم اغوشی؟؟

همش تقصیر من بوده...زیادی عاشقت بودم
ولی حالا به جبرانش...تو رو از خاطرم روندم

تموم خاطراتت رو...یه جا میدم به دست باد
دلم از زندگی تنها...یه لحطه دلخوشی می خواد

چه کردی که نبود تو...دیگه یخت نیس شده راحت
منی که عاشقت بودم...ازت دل می کنم راحت

رویا سلیمی

منو غمگین...منو بی تاب...منو خالی تصور کن
بیا و حجم این حسو ...با هرم بودنت پر کن

مسیر عشقو روشن کن ...تو این کج راهه ی دنیا
صدا کن اسممو شاید...عوض شه مقصد رویا

ته دنیای من مرگه....بیا قانونمو بشکن
اگه باشی توی دنیام...غزل می شه غمای من

بکن روح منو کم کم...از این حرفای وارونه
منو از نو تصور کن...که این دیوونه ویروونه

به این داغونه سردرگم...ککمک کن تا سرپا شه
تموم ارزوم اینه...که چشمات رو به روم باشه


19/8/92
رویا سلیمی